من (یکی از گردنشینان)
در یک روز سرد زمستانی ایده ساخت یک بازی محیطی در ذهنم تبدیل به هیجانی غیر قابل توصیف شد. هیجانی که می دانستم هر آنچه رویا در سر دارم را به یک واقعیت غیر قابل انکار بدل می کند. پس بر آن شدم که زیر ساختی درست بر اساس استاندارد های روز دنیا بنا کنم . از تمام دوستان و عزیزانی که توان فنی و اجرایی داشتند دعوت کردم در این مسیر هم پای من باشند . طولی نکشید که سیل ایده ها به دایره ی فکر بازی روان شد؛ ایده ها یک به یک شکل گرفتند و در پی ساختار سازی بر آمدیم . پژوهش های علمی با کمک از دوستان و جامعه شناسان؛ ما را به آنچه در سر داشتیم نزدیک کرد . بیش از ۸ ماه زمان صرف ایده پردازی درمورد چگونگی بازی شد . گروهی جوان و جوان تر که اهداف بسیار بزرگی در سر داشتند هر روز به وسعت موضوع افزودند.در طی مسیر یافتیم اهداف مشترکی با اتاق فکر خانه اوقات فراغت کشور داریم تصمیم گرفتیم برای نیل به رویاهایمان مصمم تر گام بر داریم و دست دوستی ريیس جوان و باهوش و ذکاوت اتاق اوقات فراغت کشور را به گرمی فشردیم . در اولین اقدام با توجه به شرایط کلی و پژوهش های صورت گرفته توسط کارشناسان یک شرکت متوجه شدیم با چالش های عظیمی روبرو هستیم .از آنجایی که جامعه ما دیگر توان؛ پویایی و نشاط سال های قبل را از دست داده است؛ دیگر آنچه جوان خوانده می شود با استاندارد جهانی سال های زیادی فاصله دارد. بدیهی بود ما برای رسیدن به مقصد باید برای جامعه ای که تحت تاثیر آثار مخرب تورم؛ دچار بحران بی اعتمادی شده بود شرایطی عادلانه فراهم می کردیم . جامعه ای که نه علاقه ای به خواندن کتاب نشان میداد و نه تلاشی برای بهتر زندگی کردن جواب می داد.مسیر هر روز سخت و سخت تر می شد اما قوه اراده ما بر هر بی میلی و چالشی چربید .